شهید یوســف میــرزائـی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید یوســف میــرزائـی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید یوســف میــرزائـی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام یوسف میرزائی از شهدای دانش آموز شهرستان قائم شهر می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : محمد رضا
تاریخ تولد : 1345/03/11
تاریخ شهادت : 1361/07/29
محل تولد : قائم شهر
گلزار شهدای خطیرکلا قائم شهر
نحوه شهادت : اصابت ترکش مین
محل شهادت : مریوان
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

مادر شهید یوسف میرزایی گفت: من با جبهه رفتنش مخالفت می‌کردم و به او اجازه نمی‌دادم، چون پدرش مریض بود و من هم دست‌تنها بودم اما وی در جوابم گفت «اگر دو تا پایم را قطع کنید، من باید بروم.»

به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، پای صحبت‎های خانواده‎های شهدا که می‌نشینی خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که از کودکی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند.

خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به ویژه تاریخ شفاهی جنگ احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات خانواده شهدا نشسته و آنها را بدون کم و کاست در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد.

* اگر دو تا پایم را قطع کنید، من باید بروم

مادر شهید یوسف میرزایی اظهار کرد: یوسف به‌عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد، من با جبهه رفتنش مخالفت می‌کردم و به او اجازه نمی‌دادم، چون پدرش مریض بود و من هم دست‌تنها بودم اما او در جوابم گفت «اگر دو تا پایم را قطع کنید، من باید بروم.»

یوسف وقتی به منطقه فکه رفت، در آنجا گم شده بود، ما هرچه نامه به وی می‌دادیم، به‌دستش نمی‌رسید و نامه برگشت می‌خورد، بعد از مدتی برگشت منزل و برای بار دومی که رفت زخمی شد که او را در بیمارستان قائم مشهد بستری کردند.

وقتی به عیادتش به بیمارستان رفتیم، اصلاً ابراز ناراحتی نمی‌کرد، روحیه فوق‌العاده‌ای داشت، آخرین باری که خواست به جبهه برود، از رفتنش ممانعت کردند، او به ناچار رفت از همان بیمارستانی که در آن بستری بود، مجوز گرفت تا آنها با رفتنش موافقت کنند؛ با تلاشی که کرد، موفق هم شده بود.

یوسف در عملیات والفجر چهار بر اثر انفجار مین به شهادت رسید، یکی از خصوصیات بارز یوسف خواندن نماز اول وقت بود؛ یک روز روحانی محل در مسجد از او نماز خواندن را پرسید، آن زمان او کلاس پنجم بود، یوسف به درستی تمام ارکان نماز را جواب داد که موجب شگفتی آن روحانی شد.

تنها سفارشی که کرده بود این بود که اگر به شهادت رسیدم، به پدر و مادرم رسیدگی کنید، در آخر امیدوارم که شهدا پرچم‌دار امام حسین (ع) و علی‌اکبر (ع) باشند.

‏* وقتی که شهدا از ما راضی خواهند بود

مادر شهید علی زاهدی بیان کرد: تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که اگر هر کس در راه خدا گام بردارد، شهدا از آنها راضی خواهند بودند، اگر مملکت حفظ شود و دست نامحرمان نیفتد، شهدا از ما راضی خواهند بود، چون آنها برای امنیت و آزادی این انقلاب به جبهه‌های جنگ رفته‌اند و خون پاک‌شان را ریخته‌اند، پس ما باید حافظ خون‌شان باشیم.

* فقط می‌نوشت من خوبم

پدر شهید علی زاهدی تصریح کرد: پسرم در سن 18 سالگی و در سال 1366 به جبهه اعزام شد و در همان بار اول بدون اینکه به مرخصی بیاید، در منطقه بانه و سردشت به شهادت رسید، در این مدتی که در جبهه بود، برای‌مان نامه می‌نوشت و در نوشته‌هایش از سختی‌ها و مشکلات چیزی نمی‌نوشت، فقط می‌نوشت من خوبم و هیچ کمبودی در اینجا احساس نمی‌کنم.

نحوه رفتنش هم اینگونه بود که یک‌روز از طرف بسیج اعلام کرده بودند که به چند نفر جوشکار و نجار در منطقه نیاز دارند، علی آن زمان کلاس 9 درس می‌خواند، در کنار درس، جوشکاری هم می‌کرد، با شنیدن این خبر خوشحال شد و برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کرد.

علی فرزند پرتلاش، سخت‌کوش و در همه حال کمک‌حال خانواده بود، من از او راضی‌ام، خدا هم از او راضی باشد.

*‏ بنی‌صدر خائن از رساندن به‌موقع مهمات جلوگیری کرده بود

سمیع عباس‌پور، پدر شهید رضا عباس‌پور اظهار کرد: فعالیت‌های رضا برمی‌گردد به تظاهرات قبل از انقلاب، او در آن زمان کارهایی از قبیل پخش اعلامیه، آتش زدن لاستیک و ... را انجام می‌داد، به‌دلیل فعالیت‌های انقلابی‌اش همیشه مورد ضرب و جرح مأموران طاغوت قرار می‌گرفت، البته من هم در تظاهرات‌هایی که در شهر قائم‌شهر برپا می‌شد، شرکت می‌کردم.

بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی عضو بسیج و وارد نهاد مقدس سپاه شد، سپس تصمیم گرفت تا به جبهه اعزام شود.

نحوه شهادتش این‌گونه بود که بنی‌صدر خائن، رزمنده‌ها را به جلو فرستاده و از آن طرف از رساندن به‌موقع مهمات جلوگیری کرده بود و اعضای گروه موسوم به گروه دکتر چمران که رضا هم جزء آن گروه بود با کمبود تجهیزات و مهمات روبه‌رو شده بودند و موقع برگشت با تهاجم نیروهای عراقی مواجه شدند و همین موجب شد تا همه نیروها در منطقه مالکیه سوسنگرد به شهادت برسند.

منافقان ضدانقلاب چه در زمان انقلاب، چه در زمان جنگ و چه در زمان حال منتظرند تا ضربات‌شان را به این نظام و این مملکت بزنند، امروز می‌بینیم که در مسائل مختلف می‌خواهند وحدت و انسجام را از مردم کشورمان بگیرند و تخم نفاق و کینه را در دل‌شان بکارند اما به خواست خدا با روشنگری‌های رهبر عالی‌قدر و همت مردم فهیم‌مان تمام تیرهای آنها به خطا رفته و دست تمامی عوامل داخلی و خارجی رو شده است، انقلاب ما با خون شهدای عزیزمان آبیاری شده است و نباید به این راحتی این خون‌های ریخته شده، پایمال شود.

* فقط چند توصیه

مادر شهید رضا عباس‌پور خاطرنشان کرد: من فقط چند توصیه برای جوانان دارم و آن هم این است که باید راه شهدا را ادامه بدهیم و ببینیم که هدف و مقصود امام خمینی (ره) از این انقلاب چه بود، آیا راهی که امام دوست داشت را ادامه می‌دهیم؟ شهدای ما رسالت خودشان را به نحو احسن انجام دادند، اکنون که ما مانده‌ایم، رسالت مهم‌تری بر دوش داریم، پس وظیفه ماست تا این انقلاب را به‌دست صاحب اصلی‌اش آقا امام زمان (عج) برسانیم، اینک باید پیام‌رسان خون شهدا باشیم، بیاییم همچون شهدا عاشق ولایت باشیم و دست از ولایت‌فقیه برنداریم.

۹۵/۰۵/۲۶ موافقين ۰ مخالفين ۰
میثم میثم

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی